یاد
خیلی تشنه بود تنگ آب توی یخچال خالی بود شیر آب را تا آخر باز کرد، دریغ
از یک قطره.
به لیوان خالی که توی دستش مانده بود نگاهی کرد و گفت:
"حالا
فدای لب تشنه ات حسین جان ".
خیلی تشنه بود تنگ آب توی یخچال خالی بود شیر آب را تا آخر باز کرد، دریغ
از یک قطره.
به لیوان خالی که توی دستش مانده بود نگاهی کرد و گفت:
"حالا
فدای لب تشنه ات حسین جان ".